امروز با یک استاد تو کانادا یک مقاله فرستادیم چین. امیدوارم قبول شه. نتیجه عملی نداره. اگر رد شه، خیلی زشت میشه. اعتبارم پیشش کم می شه. یکی دیگه داریم تو بوستون آمریکا، پس فردا داره میره اونجا مقاله را ارائه بده. خیلی خوب بود. همه کار رجیسترش را خودش انجام داد. من که عمرا نمی تونستم برم آمریکا این مقاله را ارائه بدم.
این دو هفته ای خیلی بی خود وقتمو تلف کردم. آخرش هم کاری که باید نتیجه می داد نداد. یه جورایی (م-ج) وقتمو تلف کرد.
امروز با (م-ش) رفته بودیم خونه (ر-ی) از همکلاسی های ارشد. دو سال و نیم بود ندیده بودمش. خیلی بچه باحالیه. خیلیم خوش گذشت. بعدش هم یه سری اتفاقات عجیب غریب که هر چند ده سال یکبار اتفاق میافته، برام اتفاق افتاد با (م-ش) کلی خندیدیم.البته اگه آخرش گریه دار نشه. (م-ش) هم داره اقدام می کنه بره اونور دکتراشو بگیره. به نظرم بهترین کار ممکن را انجام می دهد. الانم یکی از بچه ها به اسم (ی-ش) پیشمه. می ترسم اینم وقتمو تلف کنه.