بعضی مواقع خیلی از اخلاق خودم بدم می یاد. این که دور خودمو الکی شلوغ کردم گاهی واقعا بهم ضربه میزنه. بعضی ها هم که خیلی پر رو هستند. همونطور که حدس می زدم این (ی-ش) کلی وقتمو حروم کرد. از آدم های پررو بدم می یاد ولی نمی دونم چرا دلم نمی یاد باهاشون برخورد جدی بکنم. دلم می سوزه با مردم بد برخورد کنم و همین هم بهم آسیب می زنه. طرف انگار حالیش نیست بابا من کار دارم. بیکار که نیستم علاف تو بشم. الان من تو موقعیت حساسیم. اگه بجنبم خیلی راحت کارام درست میشه اما اگه معطل کنم فرصت های خوبی از دستم میره. ولی بعضیا ندانسته نمی گذارند من کارام را به وقت انجام بدم، البته همش تقصیر خودمه.
تازه چند روزه مریضم شدم. فکر کن یکی از بهترین دوستام دکتره اون برام نسخه نوشته هنوز خوب نشدم!!!! بهش گفتم اگه تا فردا خوب نشم، نشونه بی سوادیشه!
دیروز که داشتم سایت یکی از استادهای معروف ایرانی تو آمریکا (بهترین دانشگاه ایالت تگزاس) را می دیدم، دیدم خانم (م-ا) هم رفته پیشش دکترا بخونه. با خودم گفتم ببین اینم رفت. البته آیندش تضمین شد. تمام شاگردهای این استاده بعد از فارغ التحصیلی تو بهترین دانشگاههای آمریکا هیات علمی می شن. من با این (م-ا) دورادور آشنایی داشتم تو چند کنفرانسی هم که من مقاله داشتم اونم داشت. یه مدت کمم یه جا که پروژه داشتم اونم آخراش اومد پروژه گرفت.
انگیزم برای رفتن چند برابر شد.
چه جالب. منم دارم انگیزه جم میکنم واسه رفتن! :)
به نظر من آدمهای بیفکری که نسنجیده مزاحم آدم میشن خیلی خودخواهن... گه گاه درگیر این قضیه بودم. فقط فکر راحتی خودشونن مهم نیس تو کاری داری یا نداری