زندگی یک پروانه زیبا زیستنی است. رها از پیله ها، آزاد، آزاد، آزاد.
در ابتدا یک پروانه بالغ تخم می گذارد. بعد از تخم یک کرم با یک عالمه پا بیرون می آید. به این کرم صدپا کاترپیلار می گویند. کمی بعد این کرم صد پا یک پیله می تند و در آن می ماند. بالاخره، بعد از مدتی تبدیل به چیز دیگری می شود، پیله سوراخ می شود و موجودی متفاوت از آن خارج می شود: یک پروانه
رها،آزاد، زیبا، همنشین گل، پرواز به اوج
انسان پروانه ای، ابر انسانی است. تولد. تمایلات بسیارند، زمان کم. به درون خود پناه می برد. محیطی دور از پلیدی ها و پلشتی های پیرامون، تنهای تنها، تاریک تاریک. محبوس در تمنای درون. خلوتی خود خواسته. چندی بعد،دیوارها فرومیریزند. پیله تنهایی سوراخ شده، انسان متولد می شود. بلوغ. رها از کالبد تن. آزاد، آزاد. لذت برنده از زیبایی های آفرینش. مدتی بعد به خود آفرینش و طبیعت می پیوندد. مرگ.
نکته جالب این قضیه هم همینه. پس برای هر چیز موجودیت یکسانی وجود نداره ... گاهی وقتها میون پروانه بودن و انسان بودن هم باید شک کرد به قول اون فیلسوف چینی...