بعضی ها در زندگی خیلی صفر و یکی فکر می کنند. در تصمیم گیریها یا قضاوتشان دو عدد وجود دارد: صفر و یک.
هر چقدر هم تلاش کنی برای متقاعد کردنشان که همه چیز در زندگی صفر و یا یک نیست، ناتوانی.
بعضی های دیگر دیدی فازی نسبت به دنیای پیرامون خود دارند. همیشه اعدادی بین صفر و یک در قضاوتهایشان وجود دارد و اصلا بر اساس همین اعداد زندگی می کنند.
دید فازی نسبت به crisp خیلی خیلی شیرینتره. در این دیدگاه همه یا فقط سفید یا فقط سیاه نیستند، انسان ها حق اشتباه کردن هم دارند و...
حالا فکر کن این دیدگاه crisp در روابط احساسی و عاشقانه وارد بشه. قطعا همه چیز را به هم می زنه. اون محبت و احساس خوشایند بین آدم ها تبدیل میشه به یک چیز مضحک و غریب. تعریف این جور آدم ها از عشق و محبت هم خیلی مسخره است. یا اصلا چیزی مثل عشق و محبت بین آدم ها را قبول ندارند و یا انتظار دیگری از عشق و محبت دارند و در اصل به دنبال مساله دیگری هستند. بیشتر مواقع اسم خودشان را هم می گذارند منطقی.
بر عکس دیدگاه فازی باعث دوام بیشتر روابط انسانی و محبت آمیز بین آدم ها میشه. در این دیدگاه آدم ها این حق را دارند که در شرایط مختلف تصمیم های مختلفی بگیرند و هر دوستی و محبتی و هر گونه رابطه ای در جای خودش و به اندازه خودش ارزشمند می شود.
قبلن یه چیزی خونده بودم جایی دیگه توی همین مایه ها. در مورد صفر و یک بودن باید بگم زندگی صفر و یک نیست اما خروجیهای ما همه صفر و یک خواهد بود. نمیشه هم ازش گریخت. شما یا میخوای یا نمیخوای یا هستی یا نیستی یا دوست داری یا نداری... یا انجام میدی یا نمیدی... ما آدمها مث یه دستگاه مبدل عمل میکنیم که امواج ورودی رو از دیجیتال به آنالوگ تبدیل میکنه. ورودی هر چی که باشه خروجی یا صفره یا یک. ربطی هم به منطقی بودن یا نبودن نداره... ممکنه من اونقدر احمق باشم که از بهترین فرصت زندگیم به خاطر یه ایراد کوچیک بگذرم... یعنی برام تبدیل به صفر بشه... من که منطقی درش نمیبینم.