شبی یاد دارم که چشمم نخفت و با تعدادی از دوستان شب گردی را به خواب ترجیح دادیم. یکی که خود را از اعاظم و اکابر روزگار می دانست بویژه به واسطه مدتی جلوس در دیار فرنگ، چنان رفتاری نمود که گر عاقل بودمی سر به بیابان زد می. چونان گاوی که مدتی است نشخوار نکرده و ناگاه به چراگاهی پر از علوفه وارد می شود و تپه ای را گلکاری نشده می گذارد رفتار نمود....